خیال کردی...

 

 

  

خیال می کردی قلب من تاب شکستن نداره 

منتظری   باز م  دلم   پیش  دلت  کم   بیاره  

مرام   ما  تو  عاشقی   یکدلی   و   صداقته   

 وقتی   می گم 

نوکرتم   این   آخر   رفاقته  ... 

 

 

نظرات 12 + ارسال نظر
محمد چهارشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 02:07 ق.ظ http://inak.blogsky.com/

آدم رو یاد شعرای پشت اتوبوسی می ندازه
فعلا

تلاله چهارشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 10:35 ق.ظ http://talaleh.blogsky

سلام
خانمی من همیشه به شما سر میزنم اما متاسفانه فقط به خوندن اکتفا میکردم چون خیلی سرم شلوغه واین بچه ها همیشه منو تنها میزارن
شرمنده سعادت این رو نداشتم که برات چیزی بنویسم
شعرت هم جالب بود

آریان چهارشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 11:16 ق.ظ http://www.ZirePoosteEshgh.Blogfa.Com

با سلام خوب من

چقدر خوبه که آدم در این دنیای مجازی اینترنت ، دوستان خوبی مثل شما داشته باشه
خوشحالم از داشتنت دوست من

اینکه به من سر میزنی خوشحالم میکنه و اینکه بهت سر میزنم آرامم میکنه
و این زیباست

سبز باشی دوست من

آریان از هامبورگ آلمان

محمد چهارشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 11:52 ق.ظ http://hejran11.blogfa.com/

آسایش دو گیتی تفسیر این دوحرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
موفق باشی دوست خوب من

احسان چهارشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 08:32 ب.ظ http://loveeee.blogsky.com

سلام عزیزم
مطلب قشنگی بود!
راستی تا یادمه سال نووووووووت مبارک ( با یه نیشخند یاهو مسنجری یا همون دونقطه دی )
امیدوارم همیشه شاد پیروز موفق باشی
نمی گم خداحافظ چون دوباره می یام.
تا بعد

مترسک پنج‌شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 01:45 ق.ظ http://www.matarsake9645.blogfa.com

می خوامت رفیق!!!!!!!!!!!
راستی توفندک داری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

رضا از لاهیجان پنج‌شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 11:47 ق.ظ http://www.reza7red7.blogfa.com

سلام رضا هستم 30 ساله از لاهیجان فعلا هیچ نظری نمیدم تا وبتون رو کامل بخونم مرسی شاد باشی .بدرود تا درودی دیگر

خدایا خود قضاوت کن

خدایا کفر نمیگویم

پریشانم

چه می خواهی تو از جانم

مرا بی انکه خود خواهم اسیر زندگی کردی

خدوندا

اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی

لباس فقر پوشی

غرورت را برای تکه نانی

به زیر پای نامردان بیاندازی

وشب آهسته و خسته

تهی دست و زبان بسته

بسوی خانه باز آیی

زمین و اسمان را کفر میگویی

؟نمیگویی

خدوندا اگر روزی بشر گردی

ز حال بندگانت با خبر گردی

..پشیمان میشوی از قصه ی خلقت

..از این بودن

..از این بدعت

خداوندا تو مسئولی

خداوندا

تو میدانی که انسان بودن و ماندن

در این دنیا چه دشوار است

چه رنجی می کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است


امیر حسین جمعه 23 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 12:08 ق.ظ http://shapalootka

سلام
چه آپ کوتاهی ! چه آپ جالبی !
چرا کم آپ میکنی؟
پس اون نوشته های زیباتو کی می گذاریشون .
در پناه رفیق صادق همه ما

احسان جمعه 23 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 02:19 ق.ظ http://ehsun.blogsky.com

عالیه
خسته نباشی
بدترین چیزا وقتی با حس استفاده بشن تبدیل به قشنگترین ها میشن به شرطی که با حس بهشون نگاه بشه
ادامه بده

آریان جمعه 23 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 12:52 ب.ظ http://www.ZirePoosteEshgh.Blogfa.Com

با سلامی گرم
امید که خوب باشید

برای انسانهای بزرگ بن بستی وجود ندارد. چون معتقدند یا راهی خواهند یافت یا راهی خواهند ساخت...
آرزو میکنم که با این طرز تفکر ، سال جدید را آغاز کنید

چون تا آغاز سال جدید ، سرگرم دلمشغولیهای زندگی شخصی خود میشوم و به نت سر نخواهم زد، پیشا پیش فرا رسیدن بهار را تبریک میگویم

بهاری و سبز باشید همیشه

دوست کوچک شما

آریان

مهراوه جمعه 23 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 05:25 ب.ظ http://www.lemna.blogfa.com


سلام الهام خودم
خوبی عزیزم؟؟؟؟؟

سهم هر کسی که باشی
خوش به حال و روزگارش
پاییز و زمستونش هم
میشه مثل بهارش

پیشاپیش سال نو رو بهت تبریک میگم.
هر جای دنیا که باشی ، سلامت و سربلند و سرافراز
سرور و سالار و سرسبز و صبور باشی.
ببخشید آخریش صاد داشت نه سین
سید مهراوه موسوی ( اینم سین آخر )
بهم سر بزن - قربانت

مترسک جمعه 23 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 11:17 ب.ظ http://www.matarsake9645.blogfa.com

اینجا کسی مرده تو فتدک داری؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد