-
کافر شدم!!!
شنبه 21 دیماه سال 1387 22:49
کافر شدم!اما تو را مرتد نمی خواهم تا هست چشمانت دگر معبد نمی خواهم سجاده را برداشتم حتی خدا رفته دیگر خدایی مثل شیطان بد نمی خواهم باور بکن شبنم برایم نام تنگی بود باران صدایم کن که دیگر سد نمی خواهم این چندمین بار است می بارم ؟نمی دانم ! دیگر شمارش های تا بی حد نمی خواهم ای کاش می شد ماه باشم تا بدانی که در موج اشکت...
-
ای که ...
پنجشنبه 19 دیماه سال 1387 23:28
-
محرم
سهشنبه 17 دیماه سال 1387 01:08
محرم، ماه ایثار و از جان گذشتگی است! ماه عشق و شور و فریاد است! ماه سرافرازی بر فراز نیزه هاست! ماه آمیختن با خون و آمیختن عشق است. سلام بر حسین (ع) محرم ، ماه ایثار و از جان گذشتگی است ! ماه عشــق و شور و فریاد است ! ماه سـرافرازی بر فراز نیزه هاست ! ماه آمیختن با خون و آمیختن عشق است ! عاشورا ٬ دهم ماه محرم٬ روز...
-
نمی دانم...
پنجشنبه 12 دیماه سال 1387 23:11
نمی دانم...! می توان به دستهایت اعتماد کرد ...؟ می توان با چشمهایت زیست ...؟ می توان از عشق با تو گفت ...؟ نمی دانم ...! می توان به آرزوهای دست نیافتنی رسید ...؟ دیده های اشک بار تو را نادیده گرفت ...؟ امید های حسرت بار تو را باور کرد ...؟ می دانی ، هیچ نمی دانم ...! می شود سوگند را نوشت هزاران مرتبه ...؟ می شود تو را...
-
عاشقی...
یکشنبه 8 دیماه سال 1387 22:42
عاشق یعنی اسیر دل شدن با هزاران درد و غم یکی شدن عاشقی یعنی طلوع زندگی با صداقت همنشین گل شدن عاشقی یعنی که شبها تا سحر وارد دنیا ی رویا ها شدن عاشقی یعنی تحمل٬ انتظار مثل ماه آسمان تنها شدن عاشقی یعنی دو دیده تا ابد پر ز گوهرهای دریایی شدن
-
همه چی مال تو...
یکشنبه 1 دیماه سال 1387 23:11
شعری که جوشید از دلم این بار باشد مال تو احساس شیرین دلی ٬ تبدار باشد مال تو از من بریدی بی سبب٬من هم گذشتم از دلم پاینده باشی سهم این ٬ ایثار باشد مال تو باشد برو بی اعتنا ٬ تنها رهایم کن ولی قلبی که مانده پشت این ٬ دیوار باشد مال تو چیزی ندارم دگر ٬جز یک رمق جان در بدن حتی همین این یک رمق ٬صد بارباشد مال تو جز شعر...
-
هنوز...
پنجشنبه 28 آذرماه سال 1387 00:50
نازد به خودش خدا که حیدر دارد دریای فضائلی مطهر دارد همتای علی نخواهد آمد والله صد بار اگر کعبه ترک بردارد «عید غدیر خم مبارک باد» هنوز از تو در این میدان ، صمیمی تر نمی بینم از این درخت شب ، کسی را سر نمی بینم هنوز این من ، هنوز این تو ، قدیمی تر ، ولی از نو. به جز چشم سیاه تو ، شبی دیگر نمی بینم غم چشمان آهو را تو...
-
عروسی...
یکشنبه 24 آذرماه سال 1387 22:47
عروسی می کنی شویت مبارک سرمه بر چشم جادویت مبارک مرا از کوی خود راندی به خواری رقیبم بر سر کویت مبارک زیر آن تور حریر خوش می کنی ناز ناز می روی یادی ز من نمی کنی باز باز می روی من می شوم با ناله دمساز ای دو زلفت دو زنجیر بلا ریزد از قامتت ناز و ادا روز آیینه ی سینه ی تو می درخشد گلوبند طلا تا به گردون رسد شور و نوا...
-
من مال تو...
جمعه 22 آذرماه سال 1387 14:30
تمام احساسم مال توست و قشنگترین ترانه های صبحگاهی را برای تو به لب جاری می کنم . می دانی بهترین عطرهایم از نفس تو ساخته می شوند و زبیاترین آسمان فقط در نگاه تو جلوه می کند . من برای لبخندت دلتنگم و برای تمام حرفهایت کاغذهایی از جنس خاطره تدارک دیده ام . صدای تو ترنم باران است . هرگز از تو خسته نشده ام و هرگز جز برای...
-
نفرین....
چهارشنبه 20 آذرماه سال 1387 19:24
هوای دلم بارانی است و آسمان ذهنم کبود.یاسهای زرد از بی پناهی من آگاهند و قطرهای باران از دل دردمندم خبر دارند. بغض در گلویم به زنجیر کشیده شده و من به روشنی می دانم که زندگی٬ رنگ آبی و آرامش خود را از دست داده است. آینده پر است از اشک و آه ٬ حسرت و درد٬ هجران و انتظار. صفحه ها ی دلم در آرزوی یک نگاه خواهند ماند و...
-
عیدتان مبارک
سهشنبه 19 آذرماه سال 1387 00:21
روزه یک سو شد و عید آمد و دل ها برخاست می زخمخانه به جوش آمد و می بایدخواست تو به زهد فروشان گران جان بگذ شت وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست چه ملامت بود آن را که چنین باده خورد ین چه عیب است بدین بی خردی وین چه خطاست باده نوشی که در او روی و ریای نبود هتر از زهد فروشی که در او روی و ریاست ما نه رندان ریاییم و حریفان...
-
دو بلبل...
یکشنبه 17 آذرماه سال 1387 01:16
دو بلبلی را دیدم که با هم درد دل می کردند.... یکی می پرسید و آن یکی پاسخ می داد. اولی پرسید: عاشقان کیستند؟ دومی گفت: طالب و جویای عشق از جانب معشوق. باز پرسید: عشق را چه معنا می کنی؟ جواب داد: در بهای محبت. پرسید: اگر به تو پشت کرد .... ؟ گفت: باز شیرین تر از جان دوستش دارم. پرسید: اگر قلبت را شکست چه می کنی؟ گفت: دل...
-
قول خواهم داد
سهشنبه 12 آذرماه سال 1387 22:58
قول خواهم داد با تو تا مرز جنون روم قول خواهم داد با تو برخوبیها چشم نبندم قول خواهم داد با تو هم ساز و آواز شوم قول خواهم داد با تو قصه های عشق را بسرایم قول خواهم داد با تو به کهکشانهای عشق سر بزنم قول خواهم داد با تو فریادهای عاشقانه را سر دهم قول خواهم داد با تو در میخانه ها سجده کنم ولی... قول نخواهم داد بی تو...
-
سکوت و فریاد عشق ........
شنبه 9 آذرماه سال 1387 20:39
عاشقم من ، عاشق تو ولی تو هرگز نمی دانی ... در ظاهر آرام و ساکتم ولی در باطن فریاد به اندازه ی یک آهنگ طبل می کشم ... می کشم در باطنم فریاد تا تو در کنارم بمانی ...... مرا سکوت در برگرفته تا تو بار سفر را نبندی .. مرا بی تو چه کنم زندگی را ؟ با تو شادم ... با تو خوبم ... با تو نورم ... با تو نجویم عشق در کسی ، با تو...
-
دیگر تو را...
پنجشنبه 7 آذرماه سال 1387 21:08
دیگر تو را دوست ندارم می دانم که دروغ می گویم. اما چنین است که زبان می گوید ولی دل می گوید از عشق تو لبریزم . نمی دانم تو کیستی؟ از کدامین دیار امده ای؟ از جان من چه می خواهی؟ تو را دوست می دارم آری این جمله را بدون شرم خواهم گفت. ولی تو مرا در تنهایی و پریشانی درگیر کردی و دل به دیگری سپردی . غرورم بر باد رفت زندگیم...
-
رفتنش...
چهارشنبه 6 آذرماه سال 1387 17:38
من هنوز عاشقم و اون ازم دل کنده! من تو گریه گیرم! اون به من می خنده من هنوز موندم و اون رفته که تنها شه از چشاش می خونم! سخته با من باشه وقت رفتن برگشت! قلبشو پنهون کرد توی گریه گفتم: بهترینم برگرد...! نمی دونم چی شده! شاید از من سیره شاید این ما بودن واسه اون تحقیره میدونست بی چشماش بی خودم٬ دربه درم گفت که دنیا...
-
شکستم...
دوشنبه 4 آذرماه سال 1387 19:07
شکستم را از اینی که هست بیشتر و بیشتر نکن دوریت را به من نزدیکترنساز که تابش را ندارم ای جان من تو کیستی که جسم و جانم همه نیاز توست وبس دستانم برای در آغوش گرفتنت لحظه شماری می کنند بی تو کابوس سراب رهایم نمی کند بی تو لحظه های خوشی دیگر صدایم نمی کند بی تو حتی عکس روی طاقچه هم نگاهم نمی کند بی تو عاشقانه های دل تنگم...
-
اگر زلفت.....
یکشنبه 3 آذرماه سال 1387 19:20
اگر زلفت به هر تاری اسیری تازه ای دارد مبارک باشد اما دلبری اندازه ای دارد تغافل برد از حد شوخ چشم من نمی داند جفا قدری ستم حدی و ناز اندازه ای دارد محبت رالب خاموش و گویا هر دو یکسان است چو بلبل آتش پروانه هم آوازه ای دارد اگر سودای لیلی بر سرت افتاده مجنون شو که هر شهری به صحرا جنون دروازه ای دارد دل مجذوب خود را با...
-
انتظار مرگ...
جمعه 1 آذرماه سال 1387 23:56
مرگ هر لحظه با اشتیاق انتظارم می کشد فکر آنی تنها ماندنم آتش به جانم می کشد یک صدای آشن ا در گوش من پیچیده است انگار باز هم غم تار خود را ریسیده است در گلویم بغضی فغان دارد ز دردهای دلم من کنون از دنیای و اختیار خود ولم در کشوی قوس دل و عقلم تنگ است نفسهای تنم
-
عظمت عشق...
پنجشنبه 30 آبانماه سال 1387 19:17
این یک داستان واقعی است که در ژاپن اتفاق افتاده. شخصی دیوار خانه اش را برای نوسازی خراب می کرد. خانه های ژاپنی دارای فضایی خالی بین دیوارهای چوبی هستند. این شخص در حین خراب کردن دیوار در بین آن مارمولکی را دید که میخی از بیرون به پایش فرو رفته بود.دلش سوخت و یک لحظه کنجکاو شد. وقتی میخ را بررسی کرد متعجب شد؛ این میخ...
-
نگاهت..
چهارشنبه 29 آبانماه سال 1387 00:44
نگاهت آسمانم بود و گم شد دو چشمت سایبان بود و گم شد به زیر آسمان در سایه ی تو جهان در دیدگانم بود و گم شد
-
مستی...
دوشنبه 27 آبانماه سال 1387 22:05
یکی را درد عشق آزار دهد دیگری را درد مستی یکی را طب یا گلگون کند دیگری را فکر مستی یکی از یار خود می نویسد دیگری از پیک مستی یکی بر عشق خود تکیه بندد دیگری بر حس مستی
-
هرکس...
شنبه 25 آبانماه سال 1387 23:41
-
قصه عشق...
شنبه 25 آبانماه سال 1387 23:18
قصه و غرض هوا نیست قصه ادعا نیست نقل یک اعتقاده عشقه یک جور ادعا نیست حکم نگاه تازست روزی که رمزشب بود فهم یک عشق بی مرز نهایت طلب بود تو رسم مکتب دل رهایی شرط عشقه مشکی فقط یک رمزه یه رنگیش رنگه عشقه بعضی میگن که حرفه بعضی میگن که وهمه اونی که مبتلا نیست نمیتونه بفهمه. « ستاره مشکی ،رضا صادقی»
-
وای اگر...
جمعه 24 آبانماه سال 1387 13:09
وای اگر روزی فراموشم کنی با غم هجران هم آغوشم کنی وای اگر نامم بمیرد بر لبت یا فرونشیند این سوز و تبت آه می ترسم شبی طوفان شود ساحل امید من ویران شود
-
عشق بر باد .........
چهارشنبه 22 آبانماه سال 1387 14:28
من تو را ای عشق از کف داده ام هم تو را هم خودم را گم کرده ام این من عاشق من دیوانه را من نمی دانم کجا کم کرده ام من نشانه های خود را می دهم یک نفر باید مرا پیدا کند یک نفر که با طوفان عشق چشمه ی خشکیده را دریا کند
-
بزن باران ..........
سهشنبه 21 آبانماه سال 1387 18:22
سوختم باران بزن شاید تو خاموشم کنی شاید امشب سوزش این زخمها را کم کنی آه باران ، من سراپای وجودم آتش است پس بزن باران ، بزن شاید تو خاموشم کنی
-
کاش می دانستی ...........
سهشنبه 21 آبانماه سال 1387 17:14
کاش می دانستی چقدر دلم از این روزهای سرد بی تو بودن گرفته ............. کاش می دانستی چقدر دلم برای ضرب آهنگ قدمهایت ؛ گرمی نفسهایت ؛ مهربانی صدایت تنگ شده ....... کاش می دانستی چقدر دلواپس توام ....... کاش می دانستی چقدر تنهام ؛ چقدر خسته ام و چقدر به حضور سبزت محتاجم و همیشه از خودم می پرسم این همه که من به تو فکر...
-
مناجات عشق
چهارشنبه 15 آبانماه سال 1387 23:39
گفتم ای عشق بیا تا که بسازی ما را یا نه ، ویرانه کنی ساخته دنیا را گفتم ای عشق چه بر روز تو آمد امروز که به تشویش سپردی شب عاشق ها را حیف از امروز که بی عشق به شب آمد ای عشق کاش خورشید تو آغاز کند فردا را